حسین سالار قلبها
آقا به حقِ چشمی، که غرقِ خون ز تیره
هر ساله تو تاسوعا دلم برات می گیره
پر می زنه دلِ من به علقمه دمادم
لحظه ی جون دادنت آقا می آد به یادم
وقتی می آد به یادم که مرغ دل رها شد
لحظه ای که یا عباس دستِ شما جدا شد
وقتی می آد به یادم که ناله سر می دادی
از روی زینِ اسبت سر رو زمین نهادی
وقتی می آد به یادم ز مشکت آب می ریخت
سرشک تو برای طفلِ رباب می ریخت
وقتی می آد به یادم که با نوای خسته
نقش زمین شدی و فرقِ سرت شکسته
خاک پر از خون و اشک، علقمه بسترت بود
ناله ای رو شنیدی که آه مادرت بود
می گفت منم فاطمه مادر تو یاسِ من
قربون قد و بالات حضرتِ عباسِ من
چرا قدت شکسته همچو قدِ کمانم
قصه ی مشک پاره از تو چشات بخوانم
بعد تو روز حرم تاریک دیگه چون شب
وای از حسین تنها وای از نگاه زینب
نوشته شده در شنبه 90 دی 24ساعت
ساعت 12:31 صبح توسط سید.محمد علی شهرام شمس| نظر بدهید
By Ashoora.ir & Night Skin